زندگی رو همیشه با کلمات بزرگ تعریف میکنن: عشق، هدف، موفقیت. اما اگه یه لحظه از بالا بهش نگاه کنیم، بیشتر شبیه یه بازی قدیمیمیمونه؛ از اونایی که نه میتونی سیو کنی، نه دکمه ریست داره. فقط باید بازی کنی، با هر چیزی که سر راهت میاد، از یه سکه طلایی توی مسیر تا یه هیولای غافلگیرکننده.
هر روز صبح که چشماتو باز میکنی، انگار وارد یه مرحله جدید میشی. گاهی زمینش صافه و آفتاب قشنگ میتابه، گاهی هم پر از تلهست و باید بپری که نیفتی. اما نکته اینجاست: تو هیچوقت نمیدونی آخر خط چی منتظرته. شاید یه گنج باشه، شایدم فقط یه منظره که نفستو بند بیاره. و عجیب اینه که همین ندانستن، قشنگش میکنه.
زندگی بهت یه جعبه ابزار داده: خنده، گریه، فکر، دستات، و یه وقتایی فقط شانس. تو نمیتونی قانونای بازی رو عوض کنی، ولی میتونی تصمیم بگیری چطور از این ابزارا استفاده کنی. یه روز با خنده از روی یه مانع میپری، یه روز دیگه با گریه یه دیوار رو رد میکنی. هیچکس هم نیست که بهت بگه "درست بازی کردی یا نه"، چون داور خودتی.
حالا یه لحظه فکر کن: اگه زندگی یه بازی باشه، تو الان توی کدوم مرحلهشی؟ داری دنبال امتیاز جمع کردن میدوی یا ترجیح میدی یه گوشه بشینی و از گرافیک بازی لذت ببری؟ هر چی هست، یادت باشه این بازی دکمه توقف نداره؛ پس بازی کن، حتی اگه گاهی زمین بخوری. تو چی فکر میکنی؟ برامون بنویس، شاید ترفندای بازیتو با هم شریک بشیم!